چگونه در ایران زنده بمانیم

قصد دارم در این وبلاگ، مطالب پراکنده از مشکلات موجود در ایران را منشتر کنم

چگونه در ایران زنده بمانیم

قصد دارم در این وبلاگ، مطالب پراکنده از مشکلات موجود در ایران را منشتر کنم

هرم ازدواج

نظریه "هرم ازدواج" رو من چندین سال قبل مطرح کردم. این نظریه صرفا بر اساس تجربیات شخصی خودم از زندگی اطرافیان، دوستان، آشنایان، مشاهیر، افراد معروف و غیر معروفی  که شناختی از آنها داشتم میباشد. 

همه ما در اطراف خود شاهد زندگیهای زناشویی زیادی هستیم. برخی افراد با عشق زندگی خود را شروع میکنند، برخی با منطق و برخی بدون هیچ هدفی و صرفا برای بستن دهن مردم ازدواج میکنند. از نظر من موفقیت در ازدواج در همه این حالات میتواند وجود داشته باشد. برای اینکه بتوانیم این مقوله را بیشتر بررسی کنیم در ابتدا باید "موفقیت در ازدواج" یا "ازدواج موفق" را تعریف کنیم.

موفقیت در ازدواج

تشخیص موفقیت در ازدواج یک زوج ، شاید به نظر ساده بیاید. مردم به واسطه ی مولفه های ظاهری در این باره قضاوت میکنند. اینکه یک زوج در مراسم ها و مهمانی ها با هم حضور پیدا کنند، شاد باشند، همواره در حال بهتر کردن نحوه زندگی خود باشند، به سفر بروند، تفریح کنند و صدها مولفه ظاهری دیگر که میتواند به مردم القا کند که این زوج کاملا موفق هستند. اما موفقیت در ازدواج کاملا خارج از این مسائل هست.در پشت تمام این موارد به ظاهر خوب، میتواند  یک زندگی بسیار بد وجود داشته باشد. پس زندگی خوب چیست ؟ و ازدواج موفق به چه ازدواجی میگویند؟ برای اینکه بتوانیم به نتیجه درستی در این مورد برسیم نیاز به بررسی و نگاه دقیقتر به زندگی داریم.

بازگشت به کودکی

من به این مساله معتقدم که ذات انسانها در دوران کودکی آنها ساخته شده و شکل میگیرد. اکثر رفتار و خصوصیتهای  افراد بالغ، به شدت تحت تاثیر تجربیات آنها از دوران کودکی قرار دارد. حتی تجربیاتی که شاید خود آن فرد اصلا آنها را به خاطر نداشته باشد. اجازه بدهید با یک مثال، به توضیح بیشتر این مورد بپردازم:

 فرض کنید کودکی در خانواده ای به شدت فقیر متولد شده  و دوران کودکی خود را  سپری میکند. در طول این مدت، کودک با گرسنگی دست و پنجه نرم میکند. از لوازم کهنه و دست دوم استفاده میکند. شاید لوازمی که برای اکثر مردم، آشغال و دور ریختنی هستند. کودک عادت میکند که هر چیزی را دور نریزد. هر غذایی را  بخورد و شاید هیچ چیزی را به دیگران هدیه نکند چون خودش و خانواده ی خودش به آن نیاز دارند. تا حد امکان خرج نکند و در مصرف همه چیز دقت لازم را داشته باشد.

حالا فرض کنید به طریقی، سطح مالی این خانواده، در طی چند سال رشد کرده و به حد بسیار مطلوبی میرسد. نوجوان ما بقیه ی عمر خودش را در سطح رفاهی خوبی میگذراند تا به یک شخص بالغ و کامل 25 ساله تبدیل میشود. تاثیر تجربیات دوران فقر این شخص، در رفتار 20 سالگی او، به مراتب بیشتر از تجربیات دورانیست که در رفاه زندگی کرده است. با توجه به نوع رفتار در خانواده، ممکن است این فرد در نتیجه این تجربیات، به شدت خسیس و حسابگر شود یا در مواردی که واکنشهای تدافعی ایجاد میشود، ممکن است فرد به شدت بخشنده شود.

از نظر من نمیتوان ذات شکل گرفته شده در شخص را به راحتی تغییر داد. شاید با تمرینهایی بتوان این علایق ذاتی را سرکوب کرد ولی مهمترین مساله در این میان نادیده گرفته خواهد شد. اما مهمترین مساله چیست ؟ با چند سوال به آن خواهیم رسید. چرا این شخص (مثال بالا) خسیس میشود ؟ پولی به کسی قرض نمیدهد، کم خرج میکند، اگر از کسی طلب داشته باشد هرگز فراموش نمیکند، بدهی هایش رو زود فراموش میکند و صدها مورد دیگر. یا در حالت واکنش تدافعی، شخص در کودکی، چشمش به اطرافش بوده تا کسی به او کمک کند تا بتواند به چیزهایی که میخواهد برسد. غذا، پوشاک، اسباب بازی و غیره. ولی هیچ وقت این مورد پیش نیامده و حالا که شخص بزرگ شده است، خودش میخواهدآن فردی باشد که به سایرین کمک میکند تا به خواسته هایشان برسند. اما دلیل اصلی این واکنشها چیست و این شخص با این گونه رفتار کردن به چه چیزی دست پیدا میکند ؟ جواب یک کلمه است : "آرامش"


مطلب در حال تکمیل شدن هست اگه عمری باشه و فرصتی ......